صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

باور...

می گویند:

وقتی ابراهیم (ع) را در آتش انداخته بودند، یک پرنده مدام دهان کوچکش را پر از آب می کرد و بر روی آتش می ریخت تا اینکه آتش کمی سردتر شود...

ابراهیم (ع) به او گفت:

ای پرنده! این آب دهان تو چه ارزشی دارد در مقابل این همه آتش؟

پرنده کوچک گفت:

من فقط بدین وسیله می توانم عقیده و علاقه و ایمانم را به شما ابراز کنم.

(بر گرفته ازکتاب نبرد حق و باطل استاد مطهری)




پ.ن: افسوس از این همه بی رحمی و بی محبتی که در وجودمان رخنه کرده...افسوس...

حدیث عاشقی...

خدا جونم تو چقدر خوبی... همیشه وقتی دلم از عالم و آدم میگیره ، وقتی فکر میکنم دنیا به آخر رسیده ، سریع یه راهی جلو پام میزاری و یه دست کمک که از زمین بلند شم... 

وای خدا جون من چقدر خوشبختم که تو را دارم... تو اون سردرگمی و حس تنهایی من خودم را ، تو را گم کرده بودم...با این سفر بهم یادآوری کردی که همیشه کنارمی؛همیشه...  

من و ببخش که تو را فراموش کردم و نا امید شدم ...میدونم که می بخشیم آخه تو رحمان و رحیمی... نزار دوباره تو این هیایوی دنیای پوشالی فراموشت کنم و نا امید شم...
 

گمت کردم ولی غافل از اینکه خدا با این بزرگی گم نمیشه...مواظب بودی از دستت نیفتم هوامو داری و داشتی همیشه... 

 

 

 ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک...
خدایا آن کس که تو را گم کرده چه بدست آورده و آنکه تو را یافته چه از دست داده...( فرازی از دعای عرفه)

خسته ام...


خدای مهربان...  

گفتم: خسته ام!!!  

گفتی: لا تقنطوا من رحمة الله...  

از رحمت خدا نا امید نشوید...( زمر53) 

گفتم: هیچ کس نمیدونه تو دلم چی میگذره!!!  

گفتی: ان الله بین المرء و قلبه... 

 خدا حائل است میان انسام وقلبش...(انفال 26) 

 گفتم: هیچ کس را ندارم!!!  

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید... 

 ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم...(ق16)  

گفتم: ولی انگار اصلا من را فراموش کردی!!!  

گفتی: فاذکرونی، اذکرکم...  

من را یاد کنید، تا شما یاد باشم...(بقره 152)  



پ.ن: خدایا !!! 

دیگه طاقت ندارم تا الان هم فقط با امید به تو بوده که سر پا موندم... کمکم کن مثل همیشه... کمکم کن که بازم سر پا بمونم... خیلی خسته ام ... اینقدر خسته که دوست دارم همش بخوابم که هیچ فکری آزارم نده اما تو خوابم از این افکار در امان نیستم...خدا جون همه فکر می کنن من چقدر سر خوشم که اینقدر می خوابم اما شادی من همینه که هیچ کس از تو دلم خبر نداره... تو رو به بزرگیت قسمت میدم که کمکم کنی...

برای تو روزه می گیرم...

الهی من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا.... 

مرا شربت شیرین خنکی است... (از فراز اول مناجات خمسه عشر.مناجات المحبین)  



 

خدایا روزیم کن در این روز هوش و آگاهی  

و دورم کن از سفاهت و گمراهی  

و بهره ام ده از آن هر خیری که در آن فرود آری؛  

به جودت ای بخشنده ترین بخشندگان...

برای بهترینم...

اون قدر از بنی اسرائیل بد گفتیم ، یادمون رفت که اون ها هم با همه ی
ایراد های بنی اسرائیلی شون یک بار درست و حسابی جمع شدند و اون قدر ناله
زدند ، اون قدر زار زدند تا خدا آقاشون رو رسوند . ولی بد بختانه ما . . .

روزگار غریبی است. اماممان در زندگیمان جایی ندارد؛ غائب است و ما غافل...
می خواهی چند دقیقه ای از غیبت یاد او، به در آیی و در حضور باشی؟
دعای فرج بخوان. همه می خوانیم. خدارا چه دیدی؟ شاید این حضور دسته جمعی
به ظهور انجامید.


وعده ی ما،
ساعت 23 شب نیمه شعبان(دوشنبه)، همگی با هم دعای فرج.       
     


پ.ن: توجه به روایات نقل شده از اهل بیت علیهم السلام در مورد تأثیر دعای
همگانی و نیز بر اساس اهمیت فوق العاده شب نیمه شعبان که هم شب میلاد آن
امام رحمت و مهربانی و هم با فضیلت ترین شب سال پس از شب قدر است،

خدای حکیم...

بنده من! 

بسیار پیش می آید که از چیزی تنفر داری، حال آنکه صلاح تو در آن نهفته 

و 

چیزی را می پسندی در حالیکه حاصلی جز بدی برایت نخواهد داشت... 

(برگرفته از سوره بقره آیه 216) 

  


و لا یعترض علیک احد فی تدبیرک... 

شما نمی دانید؛ پس اعتراض وارد نیست... (دعای ابوحمزه ثمالی) 

 



پ.ن:دور باد نسیان...دور باد...

معبود من...

 

از دعا کردن خسته نشو که از اجابت کردن خسته نخواهم شد...
( بر گرفته از کتاب عده الداعی.ابن فهد حلی)

 

 

 

جز من هیچ کسی را نداری، خوب می دانم...
به خاطر همین هم است که شرم دارم دعایت را بی پاسخ رها کنم...
(برگرفته از کتاب کلیات حدیث قدسی.شیخ حر عاملی)








پ.ن: خدایا من جز تو کسی را ندارم...همه گمانم تویی... نغمه های عاشقانه ام برای توست...من با توام و برای تو...فقط برای تو...

 

                                              

 

مهربانم...

با اندکی مهربانی بهشت را می بینی که در همین نزدیکیست...  

 


پ.ن: کاش بدونی ای فرشته بدون بال من...  کاش بدونی که چقدر دوست دارم...

 

روز مادر مبارک...

شباهت یا تفاهم؟!!

وقتی هم کاغذت سفید باشه هم جوهر قلمت، اون وقت نوشته هات میشه مثل پست های من تو این چند ماه... (هستی در عین نبودن و نیستی در عین بودن...) نمیدونم عیب از کاغذ سفید بود یا از قلم سفید... نمیدونم شاید از شباهت زیاد به تفاهم نمی رسیدند!!!! بگذریم ... حالا یه قلم دارم که سفید نیست یا شایدم یه کاغذ که سفید نیست و کلی حرف برای گفتن...  حالا حداقل فهمیدم برای هر چیزی تفاهم لازمه نه شباهت...   

 



پ.ن: مدتی سکوت اما باز سکوت تاب نیاورد ، انگار دلش فریاد می خواهد....

پ.ن: گفتم که کلی حرف برای گفتن دارم همش را گفتم فقط باید ترجمه اش کنی...همین...

پ.ن: دوباره تصمیم گرفتم بخش نظرات را فعال کنم...

انتظار...

کی به پایان برسد درد، خدا مى داند... 

 ماه ساکن شود و سرد، خدا مى داند... 

 در سکوت شب هر کوچه این شهر خراب، گم شود ناله شبگرد، خدا مى داند... 

 مردم شهر همه منتظر یک نفرند چه زمانى رسد این مرد، خدا مى داند... 

 برگ‌ها طعمه بى غیرتى پاییزند و از این مرثیه زرد خدا مى داند ... 

خنده غنچه گلها به حقیقت زیباست شاید این است رهاورد، خدا مى داند...  



خداوند چنان یک راز است....
دستهایش باز است....
لیکن این بنده خرد....
دایما در ناز است!!!