و عاشقی دیوانگی است...
آن سان که معشوقه نیز دیوانه خطابش کرد،عاشق را!!!
و دل بستن،اشتباهی است شیرین...
و دل باختن،سقوط در چاه رویاهاست...
و اما معشوق چه میداند ز حال عاشق خسته،که گوید خود شده خسته!!!
بگو گوید جوابم را...
چرا عاشق شده عاشق؟!!!
چرا عاشق شده خسته؟!!!
معشوق کجاست که بیند حال زارش؟!!!
نداند عمر ما باشد چه کوتاه؟!!!
نداند شاید نباشداو،فردا!!!
چه کس آید کنارش؟!!
اگر عاشق نباشد در کنارش!!!
شود تنهای تنها در فراقش...
پ.ن:
وقتی آدم از دخالت های دیگران کلافه میشه مجبور میشه حرف دلش را این جوری بزنه...
وقتی نمیتونی تو روشون بگی به شما ربطی نداره مجبوری یه جایی این حرفا را بزنی که میدونی دستشون نمیرسه...
فقط برای آروم شدن خودت...
اونم شاید...
نوشته هایت را مرور کن
آرامت می کند . . .
سلام ...
وب ساده و دلنشینی دارید.
موفق باشید.
تا دوباره...
سلام
من و یادت هست؟
من هنوز هم همون غریبم
این نزدیکی ها نبودم
اما برگشتم و اومدم دنبال دوستام
بعد 3 سال به روزم
یاعلی
انتظار . . .
خیلی عالی بود
سلام دوست عزیزم مرسی که توی این مدت طولانی با نبودم باز بهم سرزدی خوشحال میشم بازم بیای راستی وبلاگت خیلی جالب شده موفق باشی.
اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی به آسمان بیندیش ،
چون در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد...
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
┊ ┊┊ ┊┊ ✿
┊نظر ┊┊ ✿✿
┊یادت ┊┊
┊نره ✿✿
✿
سلام....برای اولین باره به وب شما اومدم...
زیبا بود....خسته نباشی...
خوشحال میشم بهم سر بزنی[گل]
سلام وبلاگ قشنگی داری ممنون میشم به وبلاگ منم سر بزنی
تشکر از لطفتون...