یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...
درباره من
شاید تو هم صدای سکوت را بشنوی و بتوانی آن را درک کنی.
در این دنیا صدایی زیباتر و رساتر از سکوت نشنیدم و نخواهم شنید.
صدایی که هر کسی را یارای شنیدن آن نیست و تنها می توان آن را با گوش دل شنید و نه با گوش تن. پس گوش دل خود را باز کنیم تا صدای سکوت را بشنویم که همان صدای خداست و صدای خدا آهنگ عشق است.
خدایا صدای تو طنین انداز ترین صدایی ا ست که تا به حال شنیده ام اما...
-----------------------------------
از اینکه هنگام استفاده از دست نوشته هام منبعش را میگی خیلی ممنونم دوست خوبم...
----------------------------------
نه اینکه نوشته هام خیلی از ارزش ادبی برخوردار باشه اما اینا برای من خیلی ارزش داره چون به اقتضای شرایط زمانی و مکانی مینویسم..."برای یه مخاطب خاص..."
وقت کپی کردن کاش به این نکته یه کم توجه کنیم...فقط یه کم...
ادامه...
زیر بیدی بودیم برگی از شاخه بالای سرم چیدم ، گفتم : چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید؟ می شنیدم که به هم می گفتند:
سحر می داند ،سحر سرهر کوه رسولی دیدند ابر انکار به دوش آوردند باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بردارد خانه هاشان پر داوودی بود چشمشان را بستیم دستشان را نرساندیم به سرشاخه هوش جیبشان را پرعادت کردیم خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم
پ.ن1 اینکه ما بشینیم و توقع داشته باشیم همه چیز خودش درست بشه عین حماقته نه مصداق ایمان به خدا... اگر بی انگیزه شدیم و پویای خودمون را از دست دادیم حتما حداقل یه جای این ایمانه می لنگه... تو تک تک ثانیه های زندگیمون معجزه رخ میده اما مهم اینه که درکشون کنیم...
پ.ن2: پرسیدم این همه حرف از معجزه...معجزه...کو معجزه؟!!! ندا رسید از آسمان: یافت کن در این جهان چیزی به غیر از معجزه...
پ.ن3: برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
راضیه
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 12:04 ب.ظ
شده برامون عادت منتظر معجزه نشستن
یا منتظر دلیل برای از نو شروع کردن
ولی باید خودمون دلیل باشیم و خودمون معجزه بیافرینیم