می دونی دارم به چی فکر میکنم؟!
اینکه اصلا سکوت چیه؟!!!
چرا من عاشق سکوت و صداش شدم؟!!!
هر چی فکر میکنم بیشتر جوابش برام مبهم میشه!!!!!!!!!!!
چقدر عمر سفر کوتاه بود...چقدر غافل بودم...با خود می اندیشم که گمان روز حسرت چنین خواهد بود...
سلام...
ایندفعه هم اومدم مثل همیشه وبلاگم را آپ کنم اما دلیلش با همیشه فرق داره...این بار اومدم برای خداحافظی ...از همه دوستام میخوام که هر بدی از من دیدن حلالم کنند....اگه خدا بخواد جمعه دارم میرم کربلا...امیدوارم این سفرم بتونه اون تحولی که تو زندگیم نیاز دارم ایجاد کنه....
کاش بتونم به واسطه این سفر ارزش واقعی زندگی را درک کنم....
حرف های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحضه ی عزیمت تو ناگزیر می شود.
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چه قدر زود
دیر می شود!