صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

در یک چشم بر هم زدن تمام شد...

دیدی...دیدی تا چشم به هم زدیم سفره را جمع کردند سفره ای که هر سال فقط یه بار پهن میشه اون وقت من و امثال من  امسال هم مثل هر سال تو خواب غفلت به سر بردیم...بدون اینکه بهره ای از این سفره ببریم...وای که چقدر سخته وقتی یه دفعه از خواب بلند بشی و ببینی که دیگه چیزی تو سفره نیست اونم چه سفره ای سفره ای که خدا برای بندگانش پهن کرده تو ماه مهمانی و برکتش...برای همه بندگانش چه خوب و چه بد...وای خدای من شب های قدرت را چه آسون از دست دادم حال انکه تقدیر یه سال من را رقم زدی...خدایا رحمی به بنده گنه کارت کن...خدیا کمکمان کن...


امیدوارم که هیچ کدوم از دوستام غفلت نکرده باشند و از سفره پر برکت مهمانی خدا توشه ای برای آخرت خود بر گرفته باشند...

اومدم عید فطر را تبریک بگم امیدوارم از این به بعد هر روزتون عید باشه...


یا صاحب الزمان!عیدتان مبارک...

چه انتظار غریبی...

تو بین منتظران هم

                               عزیز من

                                                چه غریبی!

عجیب تر آنکه چه آسان

                                      نبودنت شده عادت

نه کوششی...نه وفایی...

                                                           فقط نشته ایم و گفته ایم:

                               خدا کند که بیایی

آقای من !

میدانم که مرا میبینی و سخنان مرا میشنوی و انتطارم را درک می کنی....پس دوست دارم که به بهترین دوستم که شمایید عید را تبریک بگویم ...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نقره ای شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 ق.ظ

تمام عمر در یک چشم بر هم زدن تمام می شود حتی ...

رضا جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:10 ب.ظ http://hoof.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
وبلاگ من به روزه مثل همیشه منتظر قدم های زیبات هستم.قربونت

یک دوست که یادش با توست شنبه 28 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

سلام خوبی دیر اومدم ببخشین
مطالبو خوندم واقعا جالب بودن
خیلی خوشحالم هروز تو با من موندی
اینم تقدیم تو باد
من گمان میکردم .دوستی همچون سروی سر سبز. چهار فصلش همه اراستگی است ..من چه می دانستم ..هیبت باد زمستان هست..من چه می دانستم..سبزه میمیرداز بی ابی ..سبزه یخ میزند از سردی دی..من چه میدانستم..دل هر کس دل نیست.قلبها از اهن وسنگ است..قلبها بی خبر از عاطفه اند
----------------------
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم-- پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟- چرا به من شک میکنی من که منم برای تو--لبریزم از عشق تو وسر شارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقاما--پشت کدوم بهانه ها پنهون کنم هق هقما--گریه نمیکنم نرو آه نمیکشم بشین-- حرفنمیزنم بمون-- بغض نمیکنم ببین--سفر نکن خورشیدکم ترک نکن من را نرو -- نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو--نزار که عشق من و تو اینجا به آخر برسه--بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه نوازشم کن و ببین عشق میریزه از تنم -صدا کن و ببین

واقعا ممنونم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد