صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

برگشت پیش خدا

سلام.......
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم...
نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
نوشته ات خیلی زیبا بود...

داداشی رضا یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.ghamhayesarnevesht1.blogfa.com

سلام بازم بهت سر زدم چون زیبا ست ممنون بای تا های

یه دل سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:59 ب.ظ http://raze-del-tanha.blogsky.com

خیلی نوشتون قشنگ بود
ای کاش همیشه اونی که دوست داریم پیش ما بمونه

غریبه آشنا چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:24 ب.ظ http://apotheosc.blogsky.com

سلام
ممنونم از حضورت

امیدوارم همیشه خدارو داشته باشی

در همه حال

یا علی

نقره ای چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:35 ب.ظ http://silverheart.blogsky.com

شکست ...

دردها بسیارند
رنجها بی پایان
و در این شهر سیاه
دلها می شکنند

مثل چینی هایی سست
مثل کاشی هایی
که به گلدسته ئ مسجد شهر
رنگ دین می بخشند
مثل یک جام ترک خورده که از زهر لبالب شده است
خرده شیشه همه جا بسیار است
تکه هایی خونین

دلت الماس اگر هم باشد
باز هم سنگی هست
باز هم اندوهی
باز هم رفتاری
باز هم تکراری
...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد