صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

 

عشق

سلام برای تو می نویسم . تویی که مرا با عشق خویش خلق کردی .تویی که پرواز به من آموختی بدون بالی برای گشودن . پر پرواز به من دادی بی آنکه خویش بر بال هایم بنشینی و اوج گرفتنم را به نظاره روی. خلقم کردی از هیچ ولی دوباره ویرانم کن که خود طاقت ویران کردن ندارم . بی تو هیچم و تو می دانی. تو می دانی وجودم را بر وجودت بنا نمودی و چه قصر سست بنیادی . قصری که تو بر دریاچه ی هوس ساختی و من بردشت نام آور عشق. تو ندانستی چه می کنی با قلب یخ زده ی من ومن می دانستم طریق دل بستن را.می سرودم عشق را بی آن که بدانم قافیه را .می کشیدم پروانه را بر بوم گونه هایت بی آن که بدانم شمع چیست.دیگر گل را باور ندارم . نمی توانم آسمان را باور کنم.رفتی.... سفرت به خیر...
 
شب بخیر...
نظرات 2 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:16 ق.ظ

خیلی زیبا بود .
موفق باشی.

مینا آزاد چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ http://minaazad.blogfa.com

عشق .............................
زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد